از نقطه کور تا ایرانی دیگر
من معتقد به ایرانی دیگر هستم، که رهیافت فکری من بدون اغراق با خوانش اکثریت گروههای سیاسی مرکزگرا از چپ تا راست همخوانی ندارد. در طول صد سال گذشته کوردها کمترین تماس و ارتباط را با اعراب، بلوچها و ترکمنها داشتهاند، ولی در عوض بیشترین ارتباط ( یک طرفه، اجباری) را با فارسها داشتهاند که بیشتر هم به سبب مسایل سیاسی وحکومتی بودهاست، بهمین دلیل نمیتوان بر چنین ارتباطی نام ” تبادل” نهاد و به گمانم این وضعیت در مورد دیگر ملیتهای ایرانی در مقابل مرکز نیز صدق میکند.
اما نکته جالب این است که سال به سال فاصله میان کوردها با دیگر ملل ایرانی کمتر و با فارسها بیشتر گشتهاست و بیشترین همدردی، همفکری و همراهی – بدون سرمایهگذاری و نقشهریزی- در میان ملتهای ایرانی در مقابل مرکزیان شکلگرفتهاست. چون هدفم از این نوشته کوتاه پرداختن به یک مساله دیگر است این بحث را به آینده نچندان دور موکول خواهم کرد اما:
ایران امروز ماحصل چگونگی و کارکرد دو سیستم دیکتاتوری به نامهای ” پهلوی” و ” جمهوری اسلامی” است و در این هیچ شکی نیست. هرکس بخواهد خارج از این بگوید مصداق همان کسی است که نمیخواهد ببیند و حداقل من با چنین شخص یا هموطنی هیچ گفتگو و بحثی ندارم. برخی از ساده اندیشان به برخی از کارهای انجام گرفته به لحاظ اقتصادی در زمان پهلویها اشاره میکنند و مجموع این کارها را خدمت (تو بخوان لطف) معنی میکنند، این در حالی است که هر کسی که کوچکترین آشنایی با سیاست و حق و نمایندگی داشته باشد میداند هر مسئولی موظف به ارائه خدمات است و شامل لطف نمیگردد.باز در اینجا هدفم بازکردن این بحث نچندان مهم نیست و فقط لازم است یادآوری کنم که میزان و طول راههای ساخته شده بویژه درحاشیه ایران، میزان برقکشی و لوله کشی آب و گاز و خدمات بهداشتیای که در زمان جمهوری اسلامی به حاشیهی ایران شدهاست به هیچ وجه با زمان پهلویها قابل مقایسه نیست و بسیار بسیار بیشتر است اما همچنان که نظام پهلوی در مقابل مردم موظف به انجام وظایف بوده، جمهوری اسلامی نیز شامل این اصل میگردد. هر دو حکومت هم در حوزه آزادی سیاسی یا توسعه سیاسی به حد کافی جنایاتشان عیان است و نیازی به بیان من نیست. اما نکته آخر در این زمینه یک جملهی کلیدی است و آن اینکه: وضعیت ایران کنونی ماحصل حاکمیت دو نظام سیاسی به نامهای پهلوی و جمهوری اسلامی است. و در این هیچ تریدی نیست و هیچ توجیهی هم لازم نیست. دانسته یا ندانسته آنچکه از” گذشته” برای ما ماندهاست ” کنون ” ما است.
اکثریت(تقریبا) مخالفان جمهوری اسلامی، این رژیم را سرسپرده بیگانگان بویژه روسیه میدانند. در عوض همه مخالفان رژیم پهلوی هم، آن را سرسپره بیگانگان بویژه غرب میدانند و بیان میکنند که در زمان آنها ایران مابین شرق و غرب تقسیم شده بود و حتی تاکید میکنند که پهلویها با پشتیبانی غربیها به حکومت رسیدند و در یک برهه زمانی که شماال ایران عملا به شوروی سابق و جنوب آن به انگلیسیها واگذار شدهبود. بدلیل بافت سنتی ایران ( آن زمان) و ویژگیهای اجتماعی و جغرافیای آن، معتمدان و بزرگان جایگاه خاصی داشتند، در منطقهای به نام کردستان بدلیل وجود جنبش آزادیخواهانهای که از قبل وجود داشته و شورشهایی که پیشتر برای احقاق حقوق در میان بوده، کمک به شکلگیری نوعی رهبری غیر سیستماتیک کردهبود و کردستان متحمل هزینههای هم گشته بود، به همین خاطر برخی از این بزرگان و معتمدین نقش رهبری جامعه را بعهده داشتند. بویژه قبل از ١٣٢٥که ایران رسما میان دو ابرقدرت شرق و غرب تقسیم شده بود، بخشی از کردستان همچنان روی پای خود و با اتکاء به مدیریت و رهبری لوکال خود روزگار سپری میکرد(1). این نکته، نقطه کوری است که اکثریت مطلق مخالفان جنبش سیاسی و ملی- دمکرات کردستان دچار آن گشته و توان خوانشی درست و منطقی از اوضاع آن خطه از کردستان را از آنان گرفته است. تمامی اسناد و شاهدان عینی ( که هنوز هم در قید حیات هستند) و حوادث به وجود خود مدیریتی منطقه موکریان (جغرافیایی که جمهوری کردستان در آن اعلام گشت) اشاره میکنند و جالب اینکه حاکمان تهران نشین از محمد رضا پهلوی گرفته تا ساعد( نخست وزیر) و رزم آرا ( وزیر جنگ) هم از این موضوع راضی بودهاند، برای اثبات این ادعا میتوان به سفر چهارماهه پیشوا قاضی محمد به تهران اشاره کرد در ٢٦ بهمن ١٣٢٣ شهربانی مهاباد ( در حالی که قاضی محمد همراه با هیئتی در تهران بسر میبردند و در این سفر با شاه ایران ، نخست وزیر و وزیر جنگ دیدار داشتهاند) تسخیر میشود با رسیدن این خبر به تهران از قاضی محمد درخواست میشود به مهاباد برگردند تا آسایش و امنیت به شهر برگردد. از سویی دیگر بنا به اسناد موجود، امنیت و آسایش مهاباد رسما در پی سفر فهیمی وزیر رژیم پهلوی به مهاباد، به ایشان و برخی روسای عشایر محول شدهبود (2) و جالب اینکه اولین و مهمترین دلیل اینکه این منطقه خارج از دسترس استیلای ارتش سرخ و انگلیسیها بوده، وجود همان رهبران توانمند و دلسوز ملیگرا بودهاست که در این مورد لازم است به نقش خاندان” قاضی” دردفاع از مردم این خطه در مقابل تهاجم روسها به منطقه موکریان و حمله برخی عشایربه شهرهای این خطه اشاره کرد. در واقع مدیریت و دلسوزی قاضیها از رئیسجمهور کردستان قاضی محمد که لقب ” پیشوا” گرفت و قبل از رئیس جمهور شدن به سمت دبیر کل حزب دمکرات کردستان انتخاب شده بود تا پدر ایشان قاضی علی، پدر بزرگ ایشان قاضی فتاح و نیای بزرگ ایشان احمد قاضی که در پاسداشت و حمایت و دفاع از مردم کردستان در مقابل تجاوز و یورش عثمانیها، روسها و انگلیسها نقش بسیار بزرگی داشته و ایثارگریها کردهاند، هیچ تردیدی نیست، اما نکته این است که میهن دوستی و مردمداری رهبران کورد نه تنها نادیده گرفته میشود بلکه به آسانی به آن برچسب خیانت میزنند، ولی تحویل دودستی و سخیفانه ایران به ابرقدرتهای آنروز و کنون جهان بدون هیچ گونه مقاومتی را سیاست و مهارت در سیاست ورزی تعبییر میکنند. لازم است گفته شود که قاضی محمد به هیچ شیوهای زیر بار درخواست روسها نرفت که کوردستان و جمهوری کوردستان بخشی از خاک و شعبهای از جمهوری آذربایجان گردد و تا آخرین لحظه به اراده مردم و خواست تاریخی و برحق کوردها وفادار ماند و پس از بازگشت ارتش رژیم پهلوی به این خطه، ایشان از کردستان خارج نشد و در مهاباد تا پای جان ماند .
سخن آخر:
روی بدیهیات نباید چانه زنی کرد و اولین نکته بدیهی در این ماجرا وضعیت امروز ایران است که ماحصل چگونگی و کارکرد دو سیستم دیکتاتوری به نامهای ” پهلوی” و ” جمهوری اسلامی” است. برای قدم نهادن به آیندهای دیگر و بنیاد نهادن ایرانی دیگر به عقلیتی دیگر نیاز است که از جنس پهلوی و جمهوری اسلامی و راست و چپ کلاسیک ایرانیها نباشد و این هم میسر نیست مگر اینکه نسلی نوین برای برپا نهادن ایرانی دیگر فارغ از رسوبات دو رژیم استبدادی گذشته و کنونی ایران همت گمارده و آستین بالا زنند.
1- به گفتگوی پیشوا قاضی محمد با روزنامه اطلاعات، اردیبهشت ١٣٢٥ مراجعه شود
2- روزنامه کوهستان شماره ٢ ، دوشنبه ١٤ اسفند ١٣٢٣
عکس از وبلاگ آقای حسن قاضی
http://www.ahangari.info/2018/04/01/از-نقطه-کور-تا-ایرانی-دیگر/