همیشه بر این باور بودهام که در ایران افسانهها و کتب تاریخی قدیمی آنچنان باورپذیر نیستند، آنهم به دو دلیل ساده، اولی اسمش افسانه است و دومی هم عمدتاً به دستور و خوشامد سلاطین و شاهان ظالم و غیرمردمی نوشتهشدهاند.
برای من بخش عمده تاریخ همان فرهنگ و آداب و رسوم است. به زبانی دیگر اگر بخواهیم تاریخ نوروز را بدانیم بهتر است به آداب و رسوم مراجعه کنیم. از سویی دیگر زیست بوم و ساختار فرهنگی ما ایرانیان کمتر از صد سالی است که دستخوش تغییرات جبری- حکومتی و جهانی شدهاست، ازین رو می توان گفت که هنوز فاصله زیادی با ساختار فرهنگی سنتیمان نگرفتهایم.
در میان آنانکه نوروز را پاس میدارند، هیچ ملتی به اندازه کوردها به نوروز اهمیت نمیدهد. بر این باورم که خاستگاه نوروز زاگرس است و نوروز آنچنان ربطی به افسانههای نوشته شده ندارد بلکه کاملا ریشه در طبیعت و خاک و هوا و زمین دارد زیرا زندگی مردم چه در شکل دامداری و چه در شکل کشاورزی وابسته به حال و هوای زمین و آسمان بودهاست.
با آمدن اسلام و دخالت آن در شئون و رسوم تاریخی مردم، نوروز و مراسم تاریخی- فرهنگی ما رفته رفته جنبههای واکنشی نیز به خود گرفته و به قول امروزیها سیاسی گشتهاند. بویژه پس از سر کار آمدن نظام مذهبی جمهوری اسلامی و مخالفت جدی و عیان آن با نوروز و مراسم نوروزی، واکنشها به رژیم در پاسداشت نوروز بیشتر گشته و بیش از پیش جنبه حماسی و سیاسی به خود گرفتهاست. امروز میتوان از نوروز کوردها بعنوان یک مراسم تاریخی-سیاسی نام برد..