حتما واژه ” گذار” را از سوی افراد و گروههای مخلتفی، چه آنانکه در داخل و بیشتر هم از سوی آنانکه در خارج از ایران هستند، شنیدهاید. مدعیان، از واژه مذکور برای برقراری ارتباط با شما ( شهروند و هموطن ایرانی) و به منظور کسب اعتماد شهروندان به آگاهی، تسلط و توانایی سیاسیاشان استفاده میکنند.
بدون تعارف عرض میکنم که اکثریتاشان دارند دروغ میگویند، چون چیزی به نام گذار و مرحله گذار در ایران و برای ایرانی وجود ندارد. آنچکه شاهد آن هستیم و تجربه میکنیم مرحله گذار نیست، بلکه دوران ” تباهی” است. دوران تباهی همین دوران و حالاتی است که نمونه برجسته و قابل روئیت آن ایران و مردمان آن است. برعکس ادعای دروغین دکانداران سیاسینمای داخل و خارجنشین، هر مرحله گذاری باید دارای پروژهای چند فازه، متناسب با مختصات آن جامعه (تاریخی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، جنسیتی، مذهبی) و شرایط درونی و بیرونی آن باشد. پروژه گذار لازم است میدانی، جامع و شامل باشد. به تعیبیری دیگر نسخه شفای درد واقعی باشد. آگاهانه ، علمی، دمکراتیک و شفاف باشد. یکی از ویژگیهای پروژه گذار ” جرات و شفافیت” است و این یکی از آن مواردی است که در برنامهی مدعیان ” گذار” دیده نمیشود. رهبری مرحله گذار مصلحتگری نمیکند، مسائل و مصائب مردم را فدای نفع شخصی نمیکند. مهمتر از هر چیزی، رهبران مرحله گذار، باید فداکار و اهل پرداخت هزینه جانی و مالی در میدان باشند. رهبران گذار نمیتوانند آنانی باشند که یک بار اشتباهی و ندانسته ” انقلاب” کرده و کشورشان را به تباهی بکشانند، اما پس از چهل سال تقاضای اعتماد دیگربار مردم به آنان برای نجاتشان بکنند.
لازم است یادآوری شود که هیچ انقلابی به تنهای نمیتواند پروژه گذار باشد بلکه در بهترین حالت میتواند یکی از فازهای مرحله گذار باشد.به تعبیری دیگر انقلاب میتواند یکی از پلههای نجات تلقی گردد البته نه همانند انقلاب پنجاه و هفت ایرانیان. اگرچه ظاهرا آنچکه در سال پنجاه و هفت در ایران رخ داد، انقلاب بود، اما با گذشت چهل سال از آن، بدون تردید عمل از چاله به چاه افتادن بود نه بیشتر. در حال حاضر هم مدعیان عرصه سیاست، از شما میخواهند که یک بار دیگر به آنان اعتماد کرده و سرنوشت خود را در نسخه پیشنهایاشان رقم بزنید. نگاه من به مساله گذار بدبینانه نیست، بلکه اتفاقا آن را بهترین رویکرد نسبت به وضع و حال ایران و ایرانیها میدانم، اما مشکل وجود تجربهای نکار ناپذیر است که حتی کورسویی از امید را به من بشارت نمیدهد.
روی حرفم با احزاب و سازمانهایی نیست که دارای تاریخ و برنامه سیاسی خود هستند و برای آن هم هزینهدادهاند. کم و کیف نتیجهی مبارزاتشان هم وبال گردنشان. اما حکایت تراژیک– کمدی ما از اینجا شروع میشود که مدعیان پروژه گذار پس از چهل سال اگرچه هنوز نتوانستهاند به یک همفکری، ائتلاف وهمصدایی برسند، ولی از طرف دیگر مردم را به تقبل هزینه برای عملیکردن طرحشان دعوت میکنند.
شاید تکراری باشد، ولی باز لازم است تاکید شود که ایران بیشتر نیازمند یک نسل نوین رهبری برای نجات است تا اعتماد دوباره به انقلابیون سال پنجاه و هفت خورشیدی.