( نقدی بر یکی از سخنان مولوی عبدالحمید)
حکومت دینی به اندازه کافی در جهان تجربه شدهاست، آن بخش از جهان توسعه یافته که با نام جهان اول هم از آن یاد میشود دیر زمانی است این مرحله از ” کشمکش” را پشت سر گذاشتهاست. جهان توسعه یافته شاید کمی دور باشد اما خود ایران و حکومت تقریبا چهل سالهی جمهوری اسلامی نمونهای بسیار واضح برای دفاع از ضرورت حاکمیتی سکولار در ایران و برای ایرانیان میباشد. اگر کمی به عقب برگردیم در این زمینه میتوانم به اندیشههای صاحبنظر جهان اسلام مرحوم علامه احمد مفتیزاده اشاره بکنم که پس از همراهی با آیتالله خمینی در قبل از انقلاب و کمی بعداز آن، زمانی که استبداد مذهبی را مشاهده و تجربه کرد، به صراحت از چنین حکومتی اسلامی فاصله گرفته و به خاطر همین مواضع هم سالها زندانی میشوند. علامه مفتیزاده در رسالههایی که بعدا منتشر کردند و قسمت عمدهای از آنها هم پاسخ به پرسشها، پیشنهادات و انتقادات بودند، در نامه دوم خود به صراحت یاران خود را به دوریکردن از سیاست دعوت میکند. ایشان بیان میکند که دخالت آنها در سیاست اشتباه بوده و بهتر است به تزکیه نفس بپردازند. کاک احمد در نامه دوم (صص ٩–١٠)خود مینویسد: ” … در دنیای پر پیچ و خم سیاست امروز، و پر از خطوط و رابطههای مرموز و تاثیرها و تاثرهای مبهم،و غیره، اظهار نظر در اکثر مسایل سیاسی، برای ملتزم به موازین دین، بسیار دشوار است و برای کسی که وظیفهاش اقتضاء نمیکند، نامشروع….
د. پس تکلیف مطمئن شما این است که بطور کلی از” سیاست” کنار کشید، گرچه ممکن است : اولا روش و عادت چند ساله، ثانیا حب حفظ، بلکه ازدیاد شهرتی که بدست آوردهاید، و ثالثا حرفهای دوستان و دشمنان، چنان انقطاعی را دشوار سازد….”.
با گذشت قریب به چهار دهه از عمر جمهوری اسلامی، هر انسان بابصیرت و وجدانی بیش از هر زمانی به اشتباه بودن ”حکومت دینی” و ضایعات معنوی و مادیای که نصیب ایران و جهان کردهاست، آگاه است. مولوی عبدالحمید اخیرا در سخنانی اظهار داشتهاند که:” ما خواهان خودمختاری نیستیم فقط میخواهیم همه ملت ایران را یکی ببینند”(عصرایران). لازم از قبل از پرداختن به این بحث متذکر شوم که در میان اهل سنت ایران هیچ مکانیزم و متود مورد اجماع و توافق از قبل موجود نمیباشد که ” رهبر”ی برای اهل سنت ایران انتخاب کند اما با این اوصاف رسانهای رژیم جمهوری اسلامی مدام مولوی عبدلحمید را بعنوان رهبر اهل سنت ایران معرفی میکند. اما نقد من به این سخن مولوی عبدالحمید دو گانه است: هم میشود گفت؛ چرا مولوی عبدالحمید به صراحت این رژیم را – حتی از تریبونی که رهبر جمهوری اسلامی به وی هدیه کردهاست– مورد نقد قرار نمیدهد مادام تبعیض و نابرابری را مشاهده میکند و به دفاع از همنوعان خود برنمیخیزد، یا یک مرتبه بالاتر چرا به مخالف با این رژیم غیر انسانی برنمیخیزد، این در حالی است که با توجه به بنیان نظریی ایشان که برگفته از نوع نگرش ادیان ابراهیمی به مساله قدرت است و ایشان هم به تاسی از آیت الله خمینی بر این نظر است که: ” سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست” (وبسایت تبیین)، پس یا موافق چنین سیاستی هستند یا اگر ناراضیاند چرا موضع صریح نمیگیرند و بر همین مبنا هم میتوان دخالت ایشان در قدرت و سیاست را امری متعارف قلمداد کرد، اما سوال این است آیا چنین سیاستی ( ما خواهان خودمختاری نیستیم) منطبق با دیانت مولوی عبدالحمید است؟ یا اگر بخواهیم از زاویه جدایی نهاد دین از نهاد سیاست این سخن مولوی عبدالحمید را بررسی کنیم که میگوید: ” ما خواهان خودمختاری نیستیم”، میتواند به این معنا باشد که من روحانی، کارم تبلیغ و اشاعه دین است و کاری به خودمختاری( یک بحث کاملا سیاسی) ندارم که این نوع برداشت هم یک اشتباه دوسویه است، چون در واقع ” رد” و یا ” قبول” آن عملا دخالت کردن در سیاست است، یک بحث کلان سیاسی که مستقیما به ” سرنوشت سیاسی” یک جامعه مربوط است و اساسا باید این موضوع با رفراندوم یکسره شود، چرا ایشان در یک جمله و از تریبون دولتی بجای تمامی بلوچها و شاید هم اهل سنت ایران چنین تصمیم قطعی و یکجانبهای گرفته و آن را رد میکنند؟ این در حالی است که رد کردن و تبلیغ برای خودمختاری( هر دو حالت) یک عمل سیاسی و دخالت در مسایل سیاسی است.
لازم است روشن بگویم که نقد من متوجه دخالت نادرست ایشان در مسائلی است که در حوزه کار نامبرده نمیباشد. اکنون وقت آن رسیدهاست که مرزی آشکار از جنس عقل و تجربه میان دین و سیاست بکشیم. سکولاریزمی که ما آنرا فریاد میکشیم، مصداق ” نان برای نانوا و گوشت برای قصاب است” و یک روحانی بهتر است همچنانکه مرحوم علامه مفتیزاده به روشنی و درستی بیان کردهاند، به تزکیه نفس و ارشاد بپردازد نه اینکه یک نفره و یكطرفه خط و نشان سیاسی آنهم در حد ” حق تعیین سرنوشت” برای میلیونها بلوچ و یا شاید اهل سنت ایران بکشد.
این در حالی است که بلوچ بودن و سنی بودن در چهارچوب رژیم جمهوری اسلامی پیش از هرچیزی یک مساله سیاسی است.