✍️ کاوه آهنگری
جنبش زن زندگی آزادی پس از قتل ژینا امینی ( سپتامبر ٢٠٢٢) دختر ٢٢ ساله اهل سقزبا یک اعتصاب عمومی در کردستان طی فراخوانی از سوی احزاب کردستان ایران و واکنش دانشجویان دانشگاههای تهران شروع شد. اگرچه این جنبش با یک حرکت کاملا مدنی (اعتصاب) شروع شد اما خیلی زود به خون کشیده شد و دهها کشته و صدها زخمی و هزاران بازداشت را، تا به کنون، به همراه داشت است.
در چند ماه گذشته تلاشهایی برای تحلیل این جنبش از مناظر گوناگون انجام شده است. در اینکه هدف جنبش ایجاد تغییر بوده شکی نیست اما پرسش مهمی که در این میان مطرح میگردد، دموگرافی و جغرافیای جنبش است و مهمتر اینکه چرا این جنبش در ایران بصورت عملی سراسری نشد؟
در این مقاله تلاش میشود جنبش زن زندگی آزادی از منظر تئوریهای کنش جمعی (Collective Action) از جمله سیمکا (Social Identity Model of Collective Action) ، تئوری مدل کنش جمعی ارزشی- هویتی AICAM ، نظریه محرومیت نسبی (Relative Deprivation Theory) و تئوری هویت اجتماعی SIT (social identity theory) تحلیل گردد. همچنین در میانه این تحلیل به دو بحث رهبری و جایگاه زن در نظام فکری و فرهنگی ایرانیان نیز بطور مختصر خواهم پرداخت.
تئوری سیمکا (Social Identity Model of Collective Action)
تئوری سیمکا (Social Identity Model of Collective Action) توسط محققانی چون وان زومرن و همکارانش در سال ٢٠٠٨ طی مقالهای در عرصه علمی و اکادمیک عرضه شد. نظر اندیشمندان فوق الذکر بر این است که کنش جمعی ( Collective Action) نتیجه عوامل و سوائقی است که در شکلدادن کنش جمعی یا تمایل به مشارکت در آن کنش موثرهستند.
به نظر گامسون و کلندرمنز متغیرهای موثر در روند شکلگیری کنش جمعی، سه متغیر ذهنی هستند که بر کنش جمعی تأثیر میگذارند. تحلیل گامسون (Gamson ) در ابتدای این روند بیشترین توجه علمی را به خود جلب کرد. این سه متغیر عبارتند از: ناعدالتی درک شده، قدرت اثربخشی یا کارآمدی درک شده و احساس هویت اجتماعی (گامسون، 1992؛ کلندرمنز، 1997، 2004).
با این اوصاف انتظار ما در خصوص تحلیل از جنبش زن زندگی آزادی، آن کنش جمعی است که جنبه روانشناختی و جامعهشناختی رفتارهای جمعی معطوف به هدف را نشانه میگیرد. اضافه بر این چون هدف این جنبش ”تغییر” ( Change) بوده است، پس دموگرافی و جوغرافیای کنش جمعی هم در این تحلیل اهمیت بسزائی خواهند داشت.
وان زومرن در خصوص کنش جمعی مینویسد: ” پدیده اجتماعی-روانی کنش جمعی معمولاً به عنوان هر اقدامی تعریف می شود که افراد به عنوان اعضای گروه برای پیگیری اهداف جمعی مانند تغییر اجتماعی انجام می دهند (وان زومرن، 2016a).”
با توجه به تعریفی که از کنش اجتماعی از سوی ”وان زومرن” در بالا ارائه شد، فرض ما هم بر این است که بسیاری از تحلیلهای مربوط به کنش جمعی یا انتظار از کنش جمعی در متن ”جنبش زن زندگی آزادی” نه تنها نتیجه یک کار تطبیقی و میدانی نیستند بلکه بسیاری از آنها جوابگوی نیازهای امروز علاقمندان به کنکاش در مورد چرایی و چگونگی کنش جمعی در اوضاع کنونی ایران نیستند.
مشکل و پیچیدگی در تحلیل رابطه ”کنش جمعی” با ”جنبش زن زندگی آزادی” به سه عنصر یا متغیر موثر در ایجاد کنش جمعی در گستره ایران برمیگردد. مثلا مشارکت بعنوان خروجی کنش جمعی میتواند بستر و خاستگاههای گوناگونی داشته باشد و برخی سائقها در یک جایی، با ویژگیهای اجتماعی- فرهنگی متفاوت از جاهای دیگر، در همان حد و با همان ویژگیها منجر به همان کنش جمعی نگردد.
”روانشناسی مشارکت مدنی به عنوان کنش جمعی پیچیده و چندوجهی است، …، این روانشناسی محاسبه هزینه و فایده، هویت گروهی، عواطف و اخلاق را به عنوان جنبههای مهم و مرتبط با یکدیگر نشان میدهد. همه این مکانیسمهای روانشناختی مختلف را میتوان در زمانی که یک بحران مستلزم مشارکت مدنی است، به کار گرفت.”
(Van Zomeren, M.; Postmes, T.; Spears, R., 2012)
پس با این حال اگر خواهان بدست دادن چرایی کنش جمعی یا چرایی فقدان کنش جمعی در رابطه با دموگرافی و جغرافیای جنبش زن زندگی آزادی هستیم، لازم است نگاهی دقیق و میدانیتر به عناصر موثر در ایجاد کنش جمعی با توجه به ویژگیهای جغرافیایی، دموگرافی و فرهنگی-اجتماعی ایرانیان بیندازیم.
وان زومرن و همکارانش در تئوری سیمکا(SIMCA) در پی ١٨٢ اثر مورد مطالعه در رابطه با هر سه عنصر پایهای این تئوری یعنی بیعدالتی، کارآمدی و هویت اجتماعی درک شده بر این باورند که هر سه بهصورت مجزا، اثرات متوسط و عِلّى داشتهاند. علاوه بر این، نتایج اهمیت هویت اجتماعی را در پیشبینی کنش جمعی با حمایت از پیشبینیهای کلیدی سیمکا نشان دادهاند که (الف) بیعدالتی عاطفی و هویت سیاسی شده، اثرات قویتری نسبت به بیعدالتی غیرعاطفی و هویت غیرسیاسیشده ایجاد میکند. (ب) هویت اقدام جمعی را در برابر آسیبهای اتفاقی و ساختاری پیشبینی میکند، در حالی که بیعدالتی و کارآمدی، اقدام جمعی را در برابر آسیبهای اتفاقی بهتر از معایب ساختاری پیشبینی میکرد. (ج) هرسه پیشبینیکننده در هنگام کنترل بین کوواریانس ( covariance همگردی) پیشبینیکننده، اثرات متوسط منحصر به فردی بر عملکرد جمعی داشتهاند. و (د) هویت بر بیعدالتی و تبیین اثربخشی کنش جمعی پل میزند.
(Martijn van Zomeren, Tom Postmes, Russell Spears, 2008)
سیمکا در تحلیل کنش جمعی ایرانیان میتواند روش تحلیل مفیدی باشد. در این تئوری هویت اجتماعی برای کنش جمعی مرکزی است، زیرا به نظر وان زومرن و همکارانش، هویت مستقیماً به تمایل کنشگران به مشارکت در یک کنش جمعی انگیزه میدهد و همچنین به طور همزمان به بیعدالتی و تبیین کارآمدی کنش جمعی میپردازد.
نظریه محرومیت نسبی (Relative Deprivation Theory)
پیش از تئوری سیمکا، نظریه محرومیت نسبی (Relative Deprivation Theory = RDT ) توجه اندیشمندان و محققین اجتماعی را در رابطه با کنش جمعی به خود جلب کردهبود. طبق نظریه RDT، تنها زمانی که مقایسههای اجتماعی منجر به احساس ذهنی بیعدالتی شوند، احتمال وقوع اقدام جمعی برای جبران بیعدالتی وجود دارد. (2002 H. J. Smith Ortiz &)
این نظریه در چند دهه اخیر در دو جهت پیش رفته است؛ اولین پیشرفت این بوده است که مشخص شود چه مقایسههای اجتماعی باعث تقویت کنش جمعی میشود. دومین پیشرفت مهم در RDT کشف این موضوع بود که چه چیزی محرومیت را به یک انگیزه قدرتمند تبدیل میکند.
از سویی دیگر وان زومرن و همکارانش بر تجربه ذهنی در عرصه کنش جمعی با اهمیت بیشتری تحقیق و پژوهش میکنند و تجربه ذهنی و عاطفی گروههای برخوردار و غیربرخوردار ( محروم) را در رابطه با کنش جمعی مورد تحلیل قرار میدهند.
(Martijn van Zomeren, Tom Postmes, Russell Spears, 2008)
اگرچه وان زومرن و همکارانش بر جنبه ذهنی بیعدالتی تاکید میکند اما در تحلیل کنش جمعی معطوف به هدف نباید از ”منافع” هم غافل ماند. منافعی که از طریق منابعی قابل تامین خواهند بود. تئوری بسیج منابع فرض میکند که اعتراض اجتماعی مجموعهای از اقدامات جمعی عقلانی توسط گروهها برای پیشبرد اهداف و منافعشان است، و بر صاحبان قدرت فشار میآورد تا در برابر خواستههای افراد محروم تسلیم شوند. از این منظر، کنش جمعی یک اقدام استراتژیک و سیاسی است تا پاسخی پرشور به بیعدالتیهای احساسشده داده شود.
تئوری هویت اجتماعی (social identity theory)
ارتباط میان بعد ذهنی و عینی کنش جمعی بحث مهمی است که در تحلیل کنش جمعی کاربردی راهبردی دارد. در تبین این ارتباط و منطق میان عنصر ذهنی با کنش جمعی، کلندرمانس (1984Klandermans) سهم بسزائی داشت و تلاشی که در فورموله کردن تئوری هویت اجتماعی SIT (social identity theory) انجام داد حائز اهمیت است. تئوری هویت اجتماعی پیشنهاد میکند که مردم عموماً برای هویتهای اجتماعی مثبت مرتبط با گروههایی که خود عضو آن هستند، تلاش میکنند و از آن بهره میبرند.
بر اساس تئوری سیت، زمانی که اعضای یک گروه با وضعیت پایینتر، وضعیت بین گروهی متفاوت خود را، نامشروع و ناپایدار درک میکنند، به احتمال زیاد ضمن شناسایی گروه خود، در یک اقدام جمعی برای تغییر وضعیت متفاوت گروهشان شرکت کنند.
(Ellemers, 1993; Tajfel, 1978؛ ترنر و براون، 1978).
بنابراین ” سیت” (social identity theory) پیشبینی میکند که شناسایی خود با گروه محروم، احتمال رخ دادن کنش جمعی را بالا میبرد.
(المرز، ۱۹۹۳؛ کلی و برین لینگر، ۱۹۹۶؛ مومندی و همکاران، ۱۹۹۹؛ تاجفل، ۱۹۷۸).
جنبش زن زندگی آزادی و مردها
ژینا یک زن کورد بود که توسط افسر (مرد) گشت ارشاد در تهران به قتل رسید. فارغ از کورد بودن بعنوان یک گروه حاشیه نشین محروم، زن بودن و مرد بودن نیز در تحلیل واکنش جمعی به این قتل اهمیت بسزائی دارد.
مردها هم بعنوان متحدان زنان نقش مهمی را در کارزار کاهش تبعیض علیه زنان بر عهده دارند. با پیروی از مدل هویت اجتماعی کنش جمعی ( سیمکا) لازم است نگاهی به احتمال همراهی مردان در کنار زنان و برای رفع تبعیض علیه زنان بیندازیم و اینکه آیا عواملی همچون اعتقاد اخلاقی، کارآمدی و خشم در کنش جمعی متحد موثر هستند؟
مدل سیمکا در میان ایرانیان بدلیل تنوع فرهنگی و تفاوت هویتی در تکثر ایرانی، دارای نتایج همسانی نخواهد بود. توسعه اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی به یکسان در سراسر ایران انجام نپذیرفته است، به همین دلیل فاصله طبقاتی و سطح زندگی در مناطق مختلف ایران به طور وضوح دیده میشود. مراجعه به آمار و تحقیقات ارائه شده در زمینههای گوناگونی همچون: تبعیض در امکانات و فرصتهای آموزشی ( آموزش طبقاتی)، سرمایهگذاری، بهداشت، اشتغال و دیگر موارد، نتایجی واضح در وجود تبعیض فاحش میان مناطق ایران را به ما نشان میدهد.
اگرچه درک مشترک از تبعیض در یک منطقه احتمال وقوع کنش جمعی در آن منطقه را بالا میبرد، اما در این قسمت میخواهیم گوشه نگاهی به چرایی و احتمال مشارکت مردان در یک کنش جمعی به نفع زنان داشته باشیم. عوامل متعددی در سوق دادن مردان به سوی مشارکت در کنش جمعی به سود زنان، دخالت دارد از جمله؛ میتوان به محرومیت زنان و درک ذهنی مشترک مردان از آن محرومیت یا ناعدالتی که میتواند احتمال مشارک مردان به نفع زنان را بالا ببرد.
از سویی دیگی بدلیل اینکه نقش گروههای برخوردار در حمایت از یک کنش جمعی با هدف ایجاد تغییر آنهم به نفع گروه محروم بسیار مهم است، قناعت مردان ایرانی نیز در حمایت از زنان ایرانی به دلیل وجود تبعیض و تحقیر از سوی حاکمیت با ابزاری به نام حجاب اجباری، حائز اهمیت است و میزان احتمال شرکت مردان را به نفع زنان بیشتر خواهد کرد. به تعبیری دیگر، گروههای برخوردار با توجه به نفوذ نسبتاً بیشتر آنها در جامعه، نقش مهمی را به عنوان متحدان در دستیابی به عدالت برای گروههای محروم بازی میکنند (Iyer & Leach, 2010).
این موضوع بویژه در کردستان با توجه به ویژگیهای فرهنگی و هویتی آن منطقه که بعنوان نمونه میتوان به جایگاه زن در فرهنگ و ساطیرکوردی و نگاه ارزشگریانه به زن در نزد مرد کورد، جنبه اخلاقی- رفتاری قتل ژینا در هویت کوردی نیز اشاره نمود. از سویی دیگر تجربه و فهم ذهنی مشترک میان مردان کورد از جایگاه و شان زن کورد، میتواند در ایجاد تمایل به مشارکت در کنش جمعی به سود زنان کورد موثر واقع شود.
بر همین اساس میتوان با دقت بیشتری به ارزیابی مشارکت مردان ایرانی در جنبش زن زندگی آزادی پرداخت که علاقمندان را با پرسشهای زیر روبرو میکند؛
آیا ” زن” در نزد مردان ایرانی دارای تعریف یکسانی است؟ آیا میتوان به رابطهی معنادار و یکسانی از تعریف زن در میان فرهنگهای ایرانی دست یافت؟ ارزش وجودی زن در مناطق ملی مختلف ایران را چگونه میتوان ارزیابی کرد؟ نقش مذهب و باورهای دینی در تعریف زن در ساختار فکری و عقیدتی مردان ایرانی بطور کلی و جوامع گوناگون مذهبی ایرانی در چه حد است؟ و …
حال که موضوع ارزش به پیش کشیده شد، جا دارد که اینبار کنش جمعی را از منظر تئوری مدل کنش جمعی ارزشی- هویتی Axiological-Identitary Collective Action Model =AICAM) ) مورد بررسی قرار دهیم.
تئوری مدل کنش جمعی ارزشی- هویتی AICAM
این مدل از پیشبینی کنش جمعی توجه ویژهای به ارزشهای شخصی، مانند اخلاق یا ایدئولوژی است. مسیر ارزششناختی در AICAM با دو سازه شکل میگیرد: ایدئولوژی و التزام یا تعهد اخلاقی.
این مدل برای مشارکت هنجاری واقعی (٥٣١ شرکت کننده در اعتراض) و مشارکت غیر هنجاری عمدی (٦٠٧ شرکت کننده در اعتراض) آزمایش شده است.
تجمعات چند دههزار نفری مردم در واشنگتن برای شغل و آزادی (آگوست ١٩٦٣)، در تونس علیه دیکتاتوری بن علی (دسامبر ٢٠١٠)، در شهر درسدن آلمان برای اجرای محدودیت بیشتر بر ورود پناهندگان (دسامبر ٢٠١٤) و تلاش زنان در اسپانیا برای حقوق برابر( مارس ٢٠١٨) تنها چند نمونه از کنشهای جمعی در سطح جهان هستند که به منظور تاثیرگذاری بر سیاستمداران و دولتها در جهت ایجاد تغییر بودهاند.
اهمیت این کنشهای جمعی فارغ از موفقیت و یا اینکه با چه هدفی انجام پذیرفتهاند، در مشارکت جمعی و همراهی با دیگران برای دست یابی به یک یا چند هدف است. به تعبیری دیگر این کنشها، فردی و برای مطامع و منافع فردی نبودهاند بلکه یک درک مشترک ذهنی از مواردی هستند که باعث بوجود آمدن چنین کنشهای جمعی شدهاند.
مدل کنش جمعی ارزشی- هویتی (AICAM) که توسط گروهی از محقیق در امتداد و بسط کار گامسون و وان زومرن انجام گرفتهاست، بیشتر بر بعد اخلاقی کنش جمعی تاکید میکند. به طوری که مردم بهطور منظم، هزینههای بالقوه را تا حد از خود گذشتگی به خاطر عمل اخلاقی یا اخلاقی عمل کردن نادیده میگیرند. آنها استدلال می کنند که مردم ممکن است تا زمانی که کنش جمعی به ارزش های اخلاقی مرتبط باشد و اراده و خواست آنها بر فراز همه عوامل کلیدی دیگر مستتر درمشارکت در کنش جمعی عمل کند، مایل به تحمل هزینههای مشارکت در کنش جمعی بدون توجه به اثربخشی آن باشند.
(Manuel Sabucedo,Marcos DonoID, Dmitry GrigoryevID, Cristina Gomez-Roman, Monica Alzate 2019 )
در ادامه نویسندگان تئوری مدل کنش جمعی ارزشی- هویتی بر اهمیت ایدئولوژی در کنش جمعی اشاره میکنند. ایدئولوژی بعنوان یک مجموعه عقاید در رابطه با رفتارهای فردی و سازمان اجتماعی که بطور مستقیم و غیرمستقیم میتواند کنش و اقدام جمعی را ارتقاء بخشد. در تئوری آیکام ( AICAM) اخلاق به گستره وسیعی از فعالیت های انسانی از جمله سیاست اشاره دارد.
همچنان که ذکر شد، محققین تئوری آیکام نظریه خود را در امتداد تحقیق پیشین سیمکا تعریف میکنند و از نظر آنها: ” ایدئولوژی و اخلاق نه تنها به سیاست و در نتیجه اعتراض به بیان سیاسی مربوط میشود، بلکه با موضوعاتی مانند ناعدالتی، هویت و کارایی سیاسی کنش جمعی که گامسون نام میبرد نیز مرتبط است. به همین دلیل، هدف اصلی مطالعه، گشودن یک مسیر انگیزشی جدید به یک مدل پیشبینی کنش جمعی است. ما چنین مسیری را ارزششناسی مینامیم، اصطلاحی برگرفته از ارزششناسی که شاخهای از فلسفه است و ارزشها را مطالعه میکند.”
پس به این ترتیب رویکرد ارزشی بر مبنای دو متغیر کلیدی ایدئولوژی و تعهد/ التزام اخلاقی شکل گرفته است. این مسیر با آنچکه در مورد هویت، ناعدالتی و کارآمدی گفته شد، ادغام خواهد شد و نقش مکانیزم پیشبینی پیشامدهای دور و نزدیک کنش جمعی را ایفاء میکند.
برای بررسی بیشتر و فهم دقیقتر تئوری آیکام بهتراست نگاهی گذرا و خلاصهوار به سه عنصر کلیدی مطرح گشته توسط گامسون (Gamson) داشته باشیم:
١- ناعدالتی (injustice) اولین متغیر مطرح نزد گامسون در شکلپذیری کنش جمعی است. بطوریکه ناعدالتی جنبه احساسی مردم را برمیانگیزاند و آنها را به سوی شناختی همگون از آن(ناعدالتی) و در نهایت واکنش آنها که همانا انجام کنش جمعی معطوف به هدف مشترک میباشد، سوق میدهد.
٢- کارآمدی (Efficacy ) دومین متغیر کلیدی است که بر جنبه تاثیرگذار عمل جمعی از نگاه فرد تاکید دارد. به طوری که اگر فرد از تاثیر کنش جمعی در رسیدن به اهداف مطمئن باشد، میزان گرایش به مشارکت در کنش جمعی از سوی فرد نیز افزایش پیدا میکند. نظر هارنسی ( Hornsey) و همکارانش بر این است که میزان احساس اثرگذاری (کارآیی)، آگاهی عمومی و روئیت مشکلات از سوی مردم میتوانند سنجهای برای ادامه کنش جمعی باشند. ( Hornsey MJ و همکاران 2006 )
٣- هویت (Identity ) بعنوان سومین متغیر موثر در شکلگیری کنش جمعی که از سوی ”گامسون” و بعدا ”وان زومرن” و همکارانش مطرح گشت، به هویت سیاسی جمعی اشاره دارد تا صرفا یک هویت جمعی . هویت سیاسی نه تنها مستلزم شناسایی خود با یک گروه محروم، بلکه به رسمیت شناختن یک نهاد خارجی به عنوان مسئول نارضایتیهای گروه است. ( وان زومرن و همکاران ٢٠٠٨)
در مدل آیکام ( AICAM) که از سوی ژوزه مانوئل سابوسدو(Jose´ Manuel Sabucedo) و همکارانش ارائه شده است با لحاظ سه متغیر یاد شده در بالا، بر اثرگذاری ایدئولوژی و اخلاق تاکید میشود. در واقع این دو متغیر را بر فراز سه متغیر کلیدی دیگر در روند شکلگیری کنش جمعی بررسی میکند.
Fig 1. AICAM proposal
در این طرح هویت سیاسی و ایدئولوژی به عنوان دو متغیر موثر بر کارآیی، التزام اخلاقی و ناعدالتی عاطفی در شکل گیری مشارکت عمومی در کنش جمعی مطرح هستند.
عامل رهبری در بستر جنبش زن زندگی آزادی با لحاظ متغیرها
در میانه جنبش زن زندگی آزادی مردم بطورعموم و جامعه سیاسی و رسانهای بطور خاص با مفاهیمی درگیر بودند که ناشی از نگرانی و تشخیص ضرورتهایی برای جنبش بود. از جمله آن مفاهیم که مدام بصورت پرسش مطرح میشد، ” رهبری” بود. بسیاری بر این باور بودند و اکنون نیز همچنان بر این باورند که بدون رهبر/ رهبری نمیتوان پیروز شد و این مطلب با این پرسش ادامه پیدا میکند؛ که رهبر این جنبش کیست؟
باتوجه به اهمیت این موضوع مطرح در اذهان عمومی در طول جنبش، شاید نامناسب نباشد اگر بحث رهبری را از منظر کنش جمعی و با لحاظ متغیرهای مستتر در این نظریه قدری بشکافیم.
اگرچه اپوزیسیون یا مخالفان جمهوری اسلامی در قامت شخصیت حقیقی (افراد) و شخصیت حقوقی (احزاب و سازمانها) نتوانستهاند نقش تاثیرگذاری در امر رهبری دینامیزم اجتماعی معترض در داخل ایران و همسوکردن توده مردم با برنامه سیاسی خود داشته باشند، اما از سویی دیگر جهان شاهد یک جنبش تغییرخواه کم نظیری در طول بیش از چهاردهه گذشته در ایران است. این جنبش دارای چنان پویایی سیاسی و اجتماعی ویژهای است که برای اولین بار توانست افکار عمومی جهان را با خود همراه کنند. استقبال از جنبش زن زندگی آزادی در سطح جهانی فقط به سلبریتی و توده مردم ختم نشدهاست بلکه پارلمانتارها و سیاستمدارانی نیز به این جنبش پیوسته و با بریدن گیس خود یا همراهی در سطح سوسیال میدیا، حمایت خود را از خواست مردم و اهداف جنبش زن زندگی آزادی ابراز کردهاند.
حال یک پرسش به میان میآید و آن اینکه آیا چنین حرکت عظیمی میتواند بدون رهبری باشد؟
برای پاسخ به این پرسش لازم است اشارهای دوباره به ناتوانی مخالفین (شخصیتهای حقیقی و حقوقی) جمهوری اسلامی در امر رهبری و موبیلزه کردن توان مبارزاتی مردم ایران بشود. به تعبیری دیگر فرض مسلم این است که اپوزیسیون خارج از کشور اگرچه همراهی و کمک شایانی به جنبش زن زندگی آزادی در داخل کشور کردهاست ولی اپوزیسیون مستقر در اروپا و آمریکا در امر رهبری جنبش بصورت میدانی دارای نقش قابل ملاحظهای نبودهاست. هرچند این بدین معنی نیست که جنبش بدون رهبری بوده است.
با در نظر گرفتن متغیرهای تئوریهای کنش جمعی ازجمله هویت سیاسی، ناعدالتی، کارآمدی، التزام و تعهد اخلاقی وایدئولوژی، میتوان رهبری جنبش را در دو سطح معرفی کرد؛ سطح اول رهبری مستیقم و سطح دو رهبری غیرمستیقم.
رهبری مستقیم به آن دسته از متغیرهای واقعی گفته میشود که تاثیر میدانی و مستقیمی در پیشبرد جنبش و اهداف آن دارد. در این خصوص میتوان به افراد ( آشنا به برخورد تشکیلاتی) و نمادهایی همچون کودکان و نوجوانان جان باختهای اشاره کرد که در تهیج و موبیلیزه کردن دینامیزم اجتماعی نقشی میدانی ایفاء کرده و یا در شکلگیری تجمعات و غلیان احساسات مردم و تعمیق بعد عاطفی آنها تاثیر گذار بودهاند. در این خصوص میتوان به نیروی تشکیلات احزاب و سازمانها بویژه در کردستان و افراد دارای نفوذ اجتماعی در بلوچستان و یا افرادی چون ژینا امینی، نیکا شاکرمی، کیان پیرفلک و … یا والدین و بستگان نزدیک این افراد جانباخته و هنرمندان معترض اشاره کرد که در موبیلیزه کردن مردم، کم و بیش، تاثیرگذار بودهاند. اما این همه بحث رهبری جنبش نیست.
بخشی از رهبری جنبش با در نظر گرفتن متغێرهای مذکور در تئوریهای کنش جمعی، خود رژیم حاکم بر ایران بطور عموم و نیروی سرکوبگر آن بطور ویژه است. ناعدالتی و درک مشترک ذهنی ایجاد شده از آن ناعدالتی بویژه در مناطق محروم کشور، احساس هویت سیاسی در مناطق ملی بویژه در کردستان، التزام و تعهد اخلاقی نسبت به جایگاه زن و در نهایت روئیت کارآمدی جنبش در بردار زمانی با وجود فراز و فرودهایش از سوی جوانان بویژه در مناطقی با وجود سازمان و احزاب قدیمی و دارای اعتبار اجتماعی و بلوچستان بدلیل بافت اجتماعی و نقش رهبری مذهبی در آن منطقه، بیشترین تاثیر را در بسط و گسترش جنبش داشتهاند. از سویی دیگر ناعدالتی و تبعیض موجود که در سراسر مناطق کشور و در میان اقشار و گروههای مختلف توسط حکومت اجرا شدهاست، از برخی لحاظ باعث تقویت هویت سیاسی درون گروهی ( به مانند کردها) و یا همگرایی درون گروهی( به مانند بلوچها، زنها) شدهاست ( یعنی سرکوب و خفقان اجراشده توسط حکومتهای مرکزگرا در شکلگیری یک شناسه سیاسی یا جمعی تاثیرگذار بودهاست).
در ادامه همین میسر میتوان به غیردمکراتیک بودن حکومت اشاره کرد که منجر به تقویت التزم و تعهد اخلاقی مردم نسبت به سرنوشت همدیگر شدهاست. به زبانی سادهتر؛ اگر رژیم جامعه را به دو طیف خودی و غیرخودی تقسیم کردهبود و خودیهای رژیم طیف برخوردار از مواهب و امکانات حکومتی و در مقابل غیرخودیها طیف محروم و تحت فشار سیاستهای سرکوب و تبعیضگرانه رژیم بودند، امروز غیرخودیهای رژیم که همانا مردم و مخالفان رژیم میباشند، بیش از پیش همگرا شده و تمایل بیشتری به مشارکت در کنش جمعی برای حمایت از یکدیگر بعنوان یک تعهد و التزام اخلاقی پیداکردهاند( نمونه واکنش مردم نسبت به قتل ژینا امینی).
به این ترتیب میتوان به ویژگی و کارکردهای معکوس سیاستهای حکومتی در تجمیع و ایجاد همگرایی میان مردم بیتاثیر نبوده و میتوان از خود حکومت به عنوان یکی از متغیرهای تاثیرگذار غیرمستقیم- غیرتشکیلاتی در امر رهبری و هدایت پتانسیل مبارزاتی مردم در جنبش اشاره کرد.
نتیجهگیری
در این نوشتار به تئوریهای کنش جمعی ازجمله سیمکا، آیکام، سیت و محرومیت نسبی با متغیرهایی همچون هویت، ناعدالتی، کارآمدی، ایدئولوژی و التزام و تعهد اخلاقی اشاره شد. این متغیرها هرکدام در سطحی و بنا به شرایطی امکان و میزان مشارکت افراد در یک کنش جمعی را افزایش میدهند. ما هیچکدام از آنها به طورمطلق آنهم در هر جایی توان بر ایجاد و پیریزی یک کنش جمعی را ندارند.
دلیل تناوب در میزان تاثیرگذاری متغیرها را میتوان به کم وکیف اجرایی آنها در مناطق مختلف و درک مشترک جمعی از آنها ربط داد. بعنوان مثال، میزان درک مشترک کردها از ناعدالتی از فارس زباهای مرکز ایران، یا تجربه ذهنی کردها، لرها و بلوچها از ناعدالتی اقتصادی با آذربایجانیها همگون نیست. نمونه بارز دیگر از تفاوت در تجربه ذهنی و احساسی زنان از ناعدالتی نسبت به مردان ایرانی است. میان این دو تجربه و احساس، تفاوت غیرقابل انکاری وجود دارد و بدون تردید زنان ایرانی در طول حاکمیت جمهوری اسلامی بر ایران، تجربه بسیار تلختری از ناعدالتی دارند. و در ادامه میتوان به تجربه نچندان خوشایند اقلیتهای دینی و جنسیتی از ناعدالتی در ایران اشاره کرد که این گروها بدلیل درک و تجربه ذهنی مشترک از ناعدالتی بیشتر بسوی همگرایی درون گروهی و نهایتا کنش جمعی معطوف به هدف مشترک میشوند. تفاوت در تعبیر و تعریف هویت چه اجتماعی و چه سیاسی آن نیز، بر روند گسترش، دموگرافی و جغرافیای جنبش تاثیرگذار بودهاست.
در رابطه با متغیرهای تاثیرگذاری بر روند شکلگیری کنش جمعی میتوان به بلوچستان به عنوان یک نمونه خوب اشاره کرد. ما شاهد جنبش بصورت مستمر آن به مانند شهر زاهدان درسراسر استان سیاستان و بلوچستان نیستم. بغیر از ناعدالتی در حق بلوچها و زبان (بلوچی) و مذهب مشترک ( حنفی) که متعلق به پکیج هویت جمعی شهروندان آن استان است، به باور من ما در شهر زاهدان بر فراز هر سه متغیر، بدلیل کاربرد متغیر کارآمدیی (Efficacy) شاهد استمرار اعتراض هستیم. به تعبیری دیگر بدلیل اینکه متغیرهای دیگر( ناعدلاتی، هویت جمعی، ایدئولوژی) بطور نسبی در بالابردن تمایل بلوچهای زاهدان به مشارکت در کنش جمعی تاثیرگذار بودهاند ولی استمرار آن به متغیر تاثیرگذاری خود کنش جمعی مربوط میشود. شهروندان زاهدانی بر میزان تاثیرگذاری کنش جمعی خود در سطح سراسری و حتی جهانی آگاه شده و این متغیر به سائقی برای آنها در زمینه استمرار کنش جمعی تبدیل گشته است.
حال شاید در رابطه با آینده جنبش این پرسش مطرح گردد که سرانجام این جنبش با همه هزینهای که بر مردم ایران تحمیل شدهاست، چه خواهد شد؟
برای پاسخ به این پرسش میتوان میان کنون و آینده جنبش بر مبنای ضرورت تقویت التزام و تعهد اخلاقی ایرانیان نسبت به سرنوشت مشترک همدیگر پلی زد. این مهم را میتوان از طریق تقویت تجربه و درک ذهنی همسو از سرنوشت مشترک ایرانیان، آگاهیرسانی، استفاده از پتانسیل مناطق آنهم مطابق با ویژگیهای منطقهای و محلی، پیریزی مدل نوین رهبری میدانی برای رفع و عبور از بحران رهبری موجود در اپوزیسیون و همافزایی توان تشکیلاتی، عملی کرد.
در پایان لازم است گفته شود که زن زندگی آزادی نه فقط یک شعار نوین بلکه یک تغییر و انتقال معرفتی از ساختار فکری کلاسیک ایرانیان به جهان زیستی دیگر است. میزان آمادگی برای پذیرش این تغییر بر سرعت و کیفیت روند آن تاثیرگذار خواهد بود.
Be the first to comment