تراژدی و وعدهٔ حق تعیین سرنوشت

✍️ برایان سلاتری
ترجمه: کاوه آهنگری
قسمت پنجم
نیره هم‌چنین معتقد بود که وظیفهٔ ایجاد همبستگی به مرزهای تانگانیکا ختم نمی‌شود. او به مانند رئیس جمهورغنا، کوامه نکرومه ( Kwame Nkrumah) ، رئیس‌جمهور هم‌عصر خود، معتقد بود که آفریقا از نظر اقتصادی و سیاسی شکننده باقی خواهد ماند و در معرض دستکاری و سلطهٔ خارجی است، مگر اینکه به سمت یکپارچگی بیشتر در قالب ایالات متحده آفریقا بزرگتر حرکت کند یا حداقل فدراسیون‌های منطقه‌ای قدمهایی در جهت وحدت گسترده تر بردارند. بنابراین، در سال ۱۹۶۳، نیره قویاً از بنیاد سازمان وحدت آفریقا (OAU) حمایت کرد، که از تأکید منشور آن سازمان به «همه کشو‌رهای آفریقایی لازم است متحد شوند تا رفاه و سعادت مردمانشان تضمین شود»، آرزوهای آنها را می‌توان دریافت. این منشور، برای مردم آفریقا، برادری و همبستگی در یک وحدت بزرگتر، فارغ از تفاوت های قومی و ملی را آرزو می‌کرد.
از نظر ژولیوس نیرر، استقلال تانگانیکا نه یک مقصد نهایی، بلکه یک ایستگاه در راه حرکت تاریخی به سوی همبستگی بیشتر انسانی بود. این جنبش، در داخل با فرآیند ملت‌سازی و ایجاد یک حس و درک قوی از هویت مشترک و در خارج هم با ساختن چارچوب‌های گسترده‌تری برای همکاری و تعهد متقابل، چیزی که ما حق تعیین سرنوشت مثبت نامیده‌ایم پیش خواهد رفت. همانطور که نیره در مقاله ای تأثیرگذار در مورد ujamaa نوشت:
«در مبارزه برای شکستن چنگال استعمار بود که نیاز به وحدت را آموختیم. ما متوجه شدیم که همان نگرش ذهنیِ سوسیالیستی که در روزهای زندگی قبیله‌ای، امنیت ناشی از تعلق به یک خانواده بزرگ را به هر فردی می‌داد، باید در جامعهٔ امروزی همین (حس) به شیوهٔ گسترده‌تر، به نام ملت، حفظ شود. اما ما نباید به همین جا بسنده کنیم. شناخت ما از خانواده‌ای که همه ما به آن تعلق داریم باید فراتر از قبیله، جامعه، ملت یا حتی قاره، گسترش یابد تا کل جامعهٔ بشریت را در بر گیرد.»
برای نیرر، سوسیالیسم بر اساس یک اصل اخلاقی بنیادی استوار بود: نیاز به مراقبت از یکدیگر. این اصل، بیشتر فلسفه او را، که او آن را سوسیالیسم آفریقایی توصیف می‌کرد و از دکترین سوسیالیستی اروپایی که بر جنگ طبقاتی و تضاد اجتناب‌ناپذیر بین مردم استوار است، متمایز می‌دید. نیرر هم‌چنین دلایل عملگرایانه‌تری برای اتحاد آفریقا شناسایی کرد. او استدلال کرد که مردم این قاره باید در موقعیتی باشند که سرنوشت خود را تعیین کنند. تنها آزادی تکنولوژیک، که بسیاری از کشورهای آفریقایی از آن برخوردار بودند، کافی نبود. قدرت سیاسی واقعی برای جلوگیری از سلطهٔ قدرت‌های خارجی ضروری بود. به همین ترتیب، دستیابی به یک اقتصاد مدرن برای آفریقا حیاتی بود که تنها راه فرار از فقر بود. با این حال، او با تأسف مشاهده کرد، در حال حاضر «هیچ یک از این چیزها در جایگاه درست خود قرار ندارند، یا حتی به آن‌سو هم نمی‌روند». آفریقا متشکل از مجموعه‌ای از دولت‌های مستقل بود که هر یک از آنها تحت فشارهای خارجی عظیمی قرار داشتند و در عین حال در بدلیل انزوا چنان ضعیف می‌شدند که برای جلب منافع ثروتمندان با یکدیگر رقابت می‌کردند.
بنابراین، اتحاد آفریقا برای جلوگیری از استثمار سیاسی توسط کسانی که خارج از آفریقا هستند و برای جلوگیری از رقابت داخلی برای منافع اقتصادی خارجی‌ها ضروری بود. آفریقا باید بتواند، به طور مؤثر، خود را مدیریت و کنترل کند و از خود در برابر تهاجم دفاع کند. باید یک ارز مشترک و یک بازار مشترک ایجاد کند و دیوارهای گمرکی و تعرفه‌ای را در میان صدها مرز هموار کنند. «این چیزها مستلزم آن است که در ارتباط با جهان خارج، کشورهای ملی جداگانه آفریقایی نباید وجود داشته باشند. لازم است که آنها با آفریقا جایگزین شوند». اما این لزوماً به معنای یک دولت واحد نیست. بلکه می‌تواند یک ایالت فدرال با تقسیم قدرت بین مرکز و بخش‌های تشکیل‌دهنده باشد.

Be the first to comment

Leave a Reply

Your email address will not be published.


*