✍️ کاوه آهنگری
این روزها آقای پهلوی با قدرت بیشتری در حال تبلیغ برای سە مولفە حقوق بشر، دمکراسی سکولار و تمامیت ارضی است. جا دارد این سە مولفە یا بە زعم ایشان «شرط» را در تاریخ سیاسی معاصر ایران مرور کنیم و بهتر است با یک پرسش بحث را شروع کرد. آیا این سە مولفە از طریق آقای رضا پهلوی وارد ادبیات سیاسی ایران یا اپوزیسیون جمهوری اسلامی گشته است؟ جواب قطعا «نە» است، اجازه دهید با یک فکت بحث را دنبال کنیم. سە سال قبل از اعلان اعلامیە جهانی حقوق بشر(١٩٤٨) حزب_دمکرات_کردستان بە مواردی در مرامنامە خود اشارە میکند کە همەی آن موارد را در اعلامیە جهانی حقوق بشر میتوان یافت. حزب دمکرات کردستان در دوران پهلوی شعار «دمکراسی برای ایران و خودمختاری برای کردستان » را بعنوان نقشە راە و شعار استراتژیک خود انتخاب میکند. در زمان پهلوی ١٣ کادر رهبری حزب دمکرات بە خاطر این شعار و خواستە سیاسی، تیرباران میشوند و صدها فعال سیاسی کورد بە خاطر همین شعار شکنجە و زندانی میشوند. در زمانی کە جنبش کوردستان بە رهبری حزب دموکرات برای این شعار هزینە میداد، محمد رضا پهلوی در حال اجرای انسداد سیاسی هرچە بیشتر و نهایتا اعدام آزادی بیان و قدغن کردن تشکل و تحزب از طریق تک حزبی کردن ایران، بود. کارنامە خانوادە پهلوی در گذشتە و کنون در زمینە حقوق بشر ( درخواست مرگ برای چپها، اعضای مجاهدین خلق و ملاها از سوی خانم یاسمین پهلوی) غیرقابل دفاع است و بدون تردید دمکراسی سکولار و حقوق بشر مفاهیمی نیستند کە آقای رضا پهلوی وارد اپوزیسیون جمهوری اسلامی کردەباشد. اما مفهوم «تمامیت ارضی»، فارغ از اینکە این مفهوم از طرف مرکزگرایان اشتباهی بە کار بردە میشود و اساسا هیچ ربطی بە نوع و فرم سیاسی مورد علاقە شهروندان ایرانی ندارد، اما حداقل تاکنون حزب دمکرات کردستان ایران همچنان حوزە فعالیت و برنامە سیاسی خود را «چارچوب» ایران میداند. این هم بماند که «تمامیت ارضی» در روابط بینالملل قابل تعریف است نه در داخل مرزهای یک کشور و تنها سند بینالملل معتبر که این مفهوم در آن عنوان شده است، منشور سازمان ملل متحد میباشد که اعضای سازمان ملل (دولتها) را موظف به رعایت تمامیت ارضی یکدیگر میکند. این در حالی است کە آقای رضا پهلوی در جریان جرج_تاون مخالف حضور حزب دموکرات کردستان ایران بعنوان قدیمی ترین، منسجم ترین و بزرگترین حزب ایران بودەاند و نهایتا هم فرمان تشکیل حزبی پهلویگرا ولی با نام کردستان را میدهند. اشتباه عمده آقای پهلوی، تاکید بر اشتراکات برای ائتلاف است این در حالی است که علل عدم شگلگیری ائتلاف ( که به اشتباه از آن به” اتحاد” نام میبرند) اختلافات و تفاوتهاست نه اشتراکات. پرواضح است که شکستهای پیدرپی اپوزیسیون در رسیدن به همبستگی از طریق ائتلاف به عدم مدیریت تفاوتها و اختلافات برمیگردد نه عدم تمکین به اشتراکات. با این اوصاف به باور من، دموکراسی سکولار و حقوق بشر مواردی نیستند کە مورد مناقشە باشند، زیرا که این دو بسیار بدیهی و پایەی کار بە حساب میآیند و طرح این مفاهیم بعنوان شرط، یک « اشتباه عملی» است نه نظری. بدلیل اینکە این مفاهیم ربط چندانی بە فاز براندازی یا عبور از جمهوری اسلامی ندارند، چون جمهوری اسلامی نه تنها ترسی از این مفاهیم ندارد بلکه از ابراز مخالفت و تضاد خود با این مفاهیم آنهم بطور واضح شرم نمیکند. جامعه جهانی هم به دلیل عدم رعایت حقوق بشر یان غیردموکراتیک بودن نظام سیاسی حاکم بر ایران، موافق برچیدن جمهوری اسلامی نبوده و نیست و نخواهد بود و آنچکه ابرقدرتها را مایل به « تغییر رژیم» درایران خواهد کرد، مواردی ورای این دو مفهوم هستند. ولی اینها به معنای عدم امکان تغییر رژیم خامنهای نیست، بلکه آنچکە جمهوری اسلامی را برخواهد انداخت یا مجبور بە عقب نشینی خواهد کرد، توان مبارزاتی در میدان و وجود یک آلترناتیو مدعی است. مفهوم سومی نیز نه تنها اشتباهی مصرف میشود بلکه اساسا ایشان مفهوم تمامیت ارضی را خطاب بە چە کسی و بە کدام منظور مطرح میکند؟ طریقە مصرف آن چیست و زمانە کاربرد آن چه موقع است؟ عرض کردم که اگرچه حزب دمکرات کردستان ایران کە برنامەی سیاسی خود را در چارچوب ایران تعریف کردەاست ولی از طرف ایشان حذف میشود( جرج تاون) و شبانە روز و علنا بە مانند جمهوری اسلامی از طرف هوادارن و مشاوران و نزدیکانش، بە «تروریست» و «تجزیەطلب» بودن متهم میشود!. آنهایی هم کە بە استقلال و جداشدن از ایران باورمندن، اصولا مورد نظر آقای پهلوی نیست، پس آقای پهلوی رو بە کدام بخش از اپوزیسیون شرط تمامیت ارضی را مطرح میکند؟ آیا امکان دارد خطاب ایشان بە غیر از احزاب متعلق بە مناطق ملی( پیرامون ایران) به اشخاص حقیقی و حقوقی دیگری باشد؟ آیا امکان دارد مخاطب ایشان حزب دمکرات کردستان عراق یا حزب عوامی بلوچستان پاکستان یا حزب وحدت آذربایجان( کشور همسایە ) باشد؟ قطعا نە. پس اینجا اگر بنا بە گفتە خود ایشان، همە ایرانیان شهروندان برابر حقوق هستند و همە بە یک اندازە ایرانی، جا دارد که ایشان و همراهانش جواب این پرسش را بطور واضح بدهند: صلاحیت طرح این شرط (در صورتی کە همە ایرانی هستند و مخاطب ایشان نیز ایرانیان مخالف ج.ا است) از کجا نشات میگیرد؟ ایشان حق و صلاحیت طرح این شرط را از کجا کسب کردە است؟ بگذارید چند نمونە بیاورم تا مطلب کاملا روشن گردد.
هر زن ایرانی، هر عضو جامعە رنگین کمان ایرانی، هرغیر فارس زبان و غیر شیعەی ایرانی بدلیل اینکە در تاریخ معاصر ایران قانونا و عملا تحقیر و مورد ستم واقع شدەاست، میتواند خواستار حقوق برابر یا حتی تمهیدات و تبصرەهای قانونی ویژە برای حفاظت خود در مقابل اکثریت شیعە فارسی زبان را مطرح کند و چون رنجدیدە و قربانی روند نقض حقوق بشراست، پس میتواند در رابطە با آیندە سیاسی ایران( قانون اساسی) همراهی و همکاری با اپوزیسیون، از شروط خود بگویند. اما از یک سوی پدر و پدربزرگ آقای رضا پهلوی ناقض تمامیت ارضی ایران ( در دوران هردو پهلوی بخشهایی از ایران جدا شدە اند) بودە و برمبنای صدها سند و شاهد، ناقض حقوق بشر بودەاند. از سویی دیگر بانی یک سیستم غیردموکراتیک و در حال حاضر هم همسرایشان و تمام مشاورین و نزدیکانش ( در نوشتار، گفتار و کردار) ناقض حقوق بشر( از درخواست مرگ برای دیگران تا حذف غیرسلطنت طلبان) هستند، با این اوصاف ایشان دقیقا بر اساس کدام حق، گزارە عقلی و صلاحیتی از شروط فوق الذکر سخن میگویند؟ چون قرار بر این نیست که در گذشته بمانیم پس بگذارید موضوع ائتلاف (نه اتحاد) را از همین الان بعنوان نقطە عزیمت در نظر بگیریم و گذشتە را بە خاطر یک هدف اخلاقی بزرگ ( عبور از ج.ا ) موقتا آرشیو کنیم و فرض را بر این میگذاریم کە این سە شرط برای آقای پهلوی بسیار مهم هستند، و یک پرسش دیگر؛ آیا ایشان حاضر بە گفتگو و مناظرە بر سر این مفاهیم با مخالفان خود ( اپوزیسیون) هستند تا بە غیراز جنبە آموزش عمومی و تبیین زوایا، اهداف و کارکرد این مفاهیم، درک مشترکی هم میان اپوزیسیون ج.ا (ایشان هم یکی از آنها) بر سر این سە شرط شکل بگیرد؟ مادام اخیرا نقش رهبری (به نسبت) را هم قبول کردەاند، و قبول این وظیفە هم (آنگونه که در دیدار اخیرشان با جمعی از ایرانیان مقیم بریتانیا در لندن عنوان کردهاند) فقط بە معنای تشکیل یک رهبری جمعی برای عبور از ج.ا و نگهداشت ایران در دوران انتقال تا تشکیل مجلس موسسان است، آیا بدون واسطە حاضر بە گفتگو با نمایندگان احزاب (اگر حزبی دارند و بعنوان نماینده حزب مطبوعشان) یا با اشخاص (اگر فرا حزبی و فرا سازمانی هستند) در طیف جمهوریخواە و بویژە فدرالیستها خواهندبود؟ اگر هم خود را بر فراز تمامی اپوزیسیون تعریف میکند که همینگونه هم بوده، یا خود را رئیس جمهور/ نخستوزیر در تبعید میداند ( که منتفی است) یا شاه در تبعید! پرسش این است که چرا علنا بیان نمیکنند؟ آیا تا کنون و در ٤٥ سال گذشته، ایشان کمکی به اتحاد اپوزیسیون ( به زعم ایشان) کردهاند؟ کسی نمونهای سراغ دارد؟ چرا آقای پهلوی تاکنون یک بار بە خانم یاسمین پهلوی ( چون ایشان فعال هستند نامشان را ذکر میکنم) و مشاورانش نگفتهاست کە احزاب و اشخاص فدرالیست، تجزیە طلب نیستند و از گزینە فدرالیسم هم بە سان پادشاهیخواهی( بر فرض فراحزبی و فراسازمانی بودنشان) سخن نمیگویند؟ سخن پایانی سالهاست که برخی موارد از سوی مخالفین رژیم خامنهای مطرح شدهاند و بیان آن از سوی رضا پهلوی تکرار آن موارد و مثبت است، از جملە تاکید بر « پروژە محوری در امر ائتلاف» که شخصا، حداقل، از سال ٢٠٠٩ تابەحال بر آن تاکید کردهام، و اساسا در وظیفە اخلاقی و حیاتی عبور از ج.ا بیش از هرچیزی همچون گذشتە، بە توان مبارزاتی در میدان معتقدم، نە پسر کسی بودن، سلبریتی بودن، فالور میلیونی داشتن و غیرە. آنچکه ایرانیان باید به جد به آن بیندیشند یک مبارزە چند بعدی و برخورد تشکیلاتی با رژیم حاکم بر ایران است وبه این باور برسند کە رژیم ج.ا با شو تلویزیونی و سوسیال میدیا از میان نخواهد رفت. رژیم خمینی یک عنصر میدانی است و فقط با مبارزە میدانی از میان خواهد رفت. بسیاری از جملە من، سناریوی پشت پردە رژیم ( تاجزادە_شاهزادە) را خواندەایم. فرستادە جدید رژیم ( الماس فریب دوم) و اصرار آقای پهلوی بر اجرای این پروژە به همراه ترکیب نزدیکان و مشاوران ایشان و گفتار و کردارشان، نە تنها ایران را از چنگ خامنەای درنخواهد آورد بلکە ایران را بە سرنوشت بسیار بدتری دچار خواهدکرد، چون بدون قبول حقیقت آیندە بهتری وجود ندارد.
Be the first to comment