برایان سلاتری
ترجمه: کاوه آهنگری
قسمت چهارم
کل بحث بر این گزاره استوار است که در جایی که بین دو طرف، مثلا X و Y، اختلافی وجود دارد و هیچ مکانیسم الزامآوری هم برای رسیدگی به آن اختلاف وجود ندارد، X باید همیشه حق تعیین سرنوشت داشته باشد – حقی که برای Y الزامآور است – زیرا X به بهترین وجه میتواند در مورد ماهیت پروندهٔ خود قضاوت کند. اما این تحلیل کامل نیست، زیرا طرف Y نیز به همان اندازه، برای ارزیابی پروندهٔ خود واجد شرایط است. استدلال برای اعطای حق داوری، در هر دو مورد، به یک اندازه قوی و یا به همان اندازه ضعیف است. هیچکدام از این راهحلها این شرط اساسی را برآورده نمیکنند که به ما نشان دهند که یک ارزش، حقی الزامآور است، و باید دلایل کافی ارائه شود تا نشان دهد که چرا دیگر طرفهای متاثر از این حق، باید به آن احترام بگذارند.
در مجموع، هیچ دلیلی وجود ندارد که ما به طور سیستماتیک منافع گروههای ملی را بر منافع دولتهای درگیر ترجیح دهیم، مگر اینکه بتوان نشان داد که این گروهها به طور اساسی ارزش یا ارزش توجه و احترام بیشتری نسبت به نهادهای چند ملیتی دارند. اما تشخیص این مورد دشوار است و این آن موردی نیست که اکثر طرفداران حق تعیین سرنوشت ملی برایش تلاش میکنند. برعکس، در شرایطی که همه چیز برابر است، دولتها و فدراسیونهای چند ملیتی امید بهتری را برای آینده فراهم میکنند. بهویژه برای پرورش تساهل جمعی و احترام عملی به حقوق بشر. مطالعهٔ موردی انجام گرفته در شرق آفریقای معاصر ممکن است به توضیح این موضوع کمک کند.
٢- حق تعیین سرنوشت مثبت
در سال ۱۹۶۱، کشور تانگانیکا (Tanganyika) تحت رهبری ژولیوس کامباراژ نیره (Julius Kambarage Nyerere) به استقلال دست یافت. تانگانیکا که قبلاً یک قلمرو تحت قیمومیت سازمان ملل بود و توسط بریتانیا اداره میشد، در اوج دوران استعمارزدایی پس از جنگ که امپراتوریهای قدیمی اروپایی پایان یافتند، به یک دولت مستقل تبدیل شد. بر اساس اکثر گزارشها، استقلال تانگانیکا یک مورد کلاسیک از خودمختاری بود. با این حال، این کشور با یک دولت-ملت همگن فاصله زیادی داشت. حدود ۱۲۰ گروه قومی فرهنگی و حداقل به همین تعداد زبان، با تنوع قابل توجهی از فرهنگها، باورهای مذهبی، قوانین عرفی، و شیوههای زندگی را شامل میشد. تانگانیکا هم، از این نظر مستثنی نبود. اکثر کشورهای پسااستعماری در آفریقا و آسیا گروههای ملی مختلفی را در بر میگیرند که از نظر قومیت، فرهنگ، زبان، مذهب و تاریخ متفاوت هستند. این کشورها به جای اینکه نمونههایی از خودمختاری ملی باشند، در واقع نمونههایی از خودمختاری چند ملیتی هستند.
جولیوس نیرر دریافت که اولین و مهمترین وظیفه او ایجاد معنا و حسی قوی از هویت تانگانیکایی است، هویتی که بر وفاداریهای محلی مسلط گردد، بدون اینکه لزوماً آنها را پاک کند. برای تحقق این هدف، او از نیروی ujamaa استفاده کرد، یک واژه جدید (neologism) سواحیلی که به معنای خانواده، همبستگی اجتماعی و تعهد متقابل اشاره دارد. او همچنین زبان سواحیلی را به عنوان یک زبان ملی ترویج کرد. حکومتهای استعماری قدیمی را برچید، دسترسی به آموزش و خدمات اجتماعی را در سراسر کشور بهبود بخشید، سیاستمداران و کارمندان دولتی را به خدمت گرفت. از طیف گستردهای از گونههای قومی و مذهبی برای افتتاح یک سیستم سیاسی تکحزبی استفاده کرد و بهطور خستگیناپذیری با قبیله گرایی و نژادپرستی مبارزه کرد. شاید سختترین کار او استفاده از اختیارات بازداشت پیشگیرانه برای ساکت کردن افرادی بود که به نظر او وحدت ملی را تهدید میکردند.
Be the first to comment